درد دلم
ლ عشق بی پایان ლ

باز هوا بارانی است.

 

باز دلم تنگ است.

باز قلم هوای اضافه کردن سطور ناخوانده تورا دارد.

دیگر چه بگویم ؟؟؟؟؟؟؟

چه بنویسم؟؟؟؟

درد دلم را با که بگویم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دیگر به هوای اینکه شاید روزی این نوشته ها را نشانت بدهم.نمیتوانم چیزی بنویسم

چون فقط خواب برگشتن تو برایم رویایی زیباست.

دیشب خوابت را دیدم.رویایی زیبا بود.ما؛باهم،در کنارهم،بی کنایه،بی دعوا،یک رنگ ،دل ها صاف،قلب ها لبریز

 

محبت،چشم ها نمناک از گرمایه عشق نه تر از بی وفایی

یک لحظه از اون خواب هنوز هم پشت پلک هایم نشسته

برق چشمانت،لبخند قشنگ چشمهایت قبل از جدایی هنوز هم بخاطر می اوری؟؟؟؟؟؟؟؟

هنوز هم ان  لحظه واضح تر از خورشیدپیش چشم هایم هست.

سپیده که دم زد،غصه دلم را پر کرد.می دانستم که خوابم اما دلم نمیخواست با رویای تو خداحافظی کنم.

دلم نمیخواست جای رویای شیرینم را با واقعیت تلخ زندگی عوض کنم.با کابوس نبودنت......

کابوسی که در خواب هم نمیدیدم که به واقعیت بپیوندد.

باز هم صبح شد

باز هم دنیا به من لبخند زد و باز هم بی محلی من لبخند را بر لبانش خشک میکند........



شنبه 28 تير 1393برچسب:, :: 1:40 :: نويسنده :